یکی نبود هنوزم نیست

 

خدایــــــــــــــــــــــــــــا

ایوب را بفرست

تا برایش از صبر بگویــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

 

 

 

دو شنبه 9 بهمن 1391 | | sia |

 


گـاهـی دلـم مـیخـواد خـودم رو بغــــل کنـم!


ببــرمش روی تختـــ بخـوابونمش!

.

.
مَـلافــه رو بـکشم روش!


دستــ ببــرم لای مـوهـاش و نـوازشش کنـم!

.

.
حتــی بـراش لالایـــــی بخـُونم!


وسط گـریــه هـاش بگــم غـصــه نـخور خـودم جـان!!

.

.
دُرستــ میـشــه!...دُرستــ میـشــه!


اگـر هـم نـشد بـــه جـهنـم!

.

.
تـموم میـشــه!...بـالاخـره تـموم میـشــه!

 

 

 

 

جمعه 6 بهمن 1391 | | sia |

باز باران، با ترانه ميخورد بر بام خانه.



خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل ديوانه ات کو؟



روزهاي کودکي کو؟ فصل خوب سادگي کو؟



يادت آيد روز باران؟ گردش يک روز ديرين؟


پس چه شد ديگر، کجا رفت؟ خاطرات خوب و رنگين.


در پس آن کوي بن بست… در دل تو، آرزو هاست.


کودک خوشحال ديروز، غرق در غمهاي امروز.


ياد باران رفته از ياد، آرزوها رفته بر باد.


باز باران، باز باران


ميخورد بر بام خانه


بي ترانه  بي بهانه


شايدم، گم کرده خانه

 

 


چهار شنبه 4 بهمن 1391 | | sia |

عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده ..

 

امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ!

 

و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم!

 

و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست...

 

و غمــت سـهم ِ مــن!

 

.......................................................................

مترسک ناز می کند

 

کلاغ ها فریاد می زنند

 

و من سکوت می کنم . . .

 

مزرعه ی زندگی من است

 

خشک و بی نشان

 

 


 


برچسب‌ها: متن کوتاه عاشقانه, جملات زیبا, زیبا, عاشقانه, احساسی, اس ام اس, پیامک, sms, عشق,
سه شنبه 3 بهمن 1391 | | sia |


من بودم

تو

و یک عالمه حرف...

و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!!

کاش بودی و

...می فهمیدی

وقت دلتنگی

یک آه

چقدر وزن دارد...




جمعه 29 دی 1391 | | sia |

 

روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم. حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی. مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم... حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد. مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آ ورد...


تمام سعی مان را بکنیم، پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست...

.............................................................................................

 

خدایا...

کودکان گل فروش را می بینی!؟

مردان خانه به دوش

دخترکان تن فروش

مادران سیاه پوش

کاسبان دین فروش

محرابهای فرش پوش

زبانهای عشق فروش

انسانهای آدم فروش

همه را می بینی...؟!

می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم

دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد...!!!

 

سه شنبه 26 دی 1391 | | sia |

سکوت صدای رسای آفرینش است

 

گوش بسپار به نغمه ی دل انگیز شکوفایی یک عشق

 

در لا به لای بوته های سبز و تازه زندگی، نگاه کن !

 

جوانه در سکوت می روید وگل در سکوت می شکفد

 

و تو نیز اینگونه در غوغای غربت و تنهایی ام ، با شکوه روییدی

 

 

جمعه 22 دی 1391 | | sia |


 

چقدر سخته

 

دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که

 

یبار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده.

 

چقدر سخته

 

تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما

 

وقتی دیدیش هیچیزی بجز سلام نتونی بگی.  

 

چقدر سخته

 

وقتی که پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه

 

اما مجبور بشی بخندی تا نفهمه که هنوز دوسش داری.  

 

                 چقدر سخته                 

 

گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار

 

بار خودتو بشکنی و اونوقت آروم زیر لب بگی

 

گل من

 

باغچهء نو مبارک

 

 

 

 

پنج شنبه 21 دی 1391 | | sia |

حس غریبی ست دوست داشتن

وعجیب تر از آن است دوست داشته شدن .....

وقتی میدانیم کسی با جان ودل دوستمان دارد

ونفس ها وصدا ونگاهمان در روح وجانش ریشه دوانده

به بازی اش میگیریم .....

هر چه او عاشق تر ما سرخوش تر !

هر چه او دل نازک تر ما بی رحم تر!....

تقصیر از ما نیست ...

تمامی قصه های عاشقانه

این گونه به گوشمان خوانده شده...

پنج شنبه 21 دی 1391 | | sia |

چه تقابل عجیبی ست ...

به دنیا می آییم ولی به آخرت می رویم ؛

آری برای رسیدن به آخرت باید از دنیا گذشت ... 

*********************************

 کاش این قلم

              نشانی تو را می نوشت

                           نه در به دری مرا

...

 

سه شنبه 19 دی 1391 | | sia |

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد