بس کن ساعت …
دیگر خسته شده ام …
آره من کم آورده ام …
خودم میدانم که نیست …
اینقدر با صدایت ، نبودنش را به رخم نکش
نمی دانم دلم گم شده یا اونی که دل به او سپردم!
نمی دانم عشقم گم شده یا معشوقم.
نمی دانم اعتماد بی جا کردم یا بی جا به من اعتماد کردند.
نمی دانم لیاقت او را نداشتم یا او لایق من نبود.
نمی دانم من در حق عشقم خیانت کردم یا او.
او قدر ندانست یا من, نمی دانم.....
نمی دانم خدا این را قسمت ما کرد یا ما خود قسمت
را رقم زدیم.
نمی دانم چرا وقتیکه دل بستن سهل است,
دل کندن آسان نیست.
نمی دانم خدا به ما "دل" داد تا از دنیا ببریم یا دنیا رو داد
تا دل بکنیم
نمی دانم خدا این را قسمت ما کرد یا ما خود قسمت
را رقم زدیم.
دخترک رفت ولي زير لب اين را مي گفت:
او يقينا پي معشوق خودش ميايد.
پسرک رفت ولي روي لبش زمزمه بود:
مطمئنا پشيمان شده بر مي گردد.
عشق قرباني مظلوم"غرور" است هنوز
گـاهـی دلـم مـیخـواد خـودم رو بغــــل کنـم!
ببــرمش روی تختـــ بخـوابونمش!
.
.
مَـلافــه رو بـکشم روش!
دستــ ببــرم لای مـوهـاش و نـوازشش کنـم!
.
.
حتــی بـراش لالایـــــی بخـُونم!
وسط گـریــه هـاش بگــم غـصــه نـخور خـودم جـان!!
.
.
دُرستــ میـشــه!...دُرستــ میـشــه!
اگـر هـم نـشد بـــه جـهنـم!
.
.
تـموم میـشــه!...بـالاخـره تـموم میـشــه!
باز باران، با ترانه ميخورد بر بام خانه.
خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل ديوانه ات کو؟
روزهاي کودکي کو؟ فصل خوب سادگي کو؟
يادت آيد روز باران؟ گردش يک روز ديرين؟
پس چه شد ديگر، کجا رفت؟ خاطرات خوب و رنگين.
در پس آن کوي بن بست… در دل تو، آرزو هاست.
کودک خوشحال ديروز، غرق در غمهاي امروز.
ياد باران رفته از ياد، آرزوها رفته بر باد.
باز باران، باز باران
ميخورد بر بام خانه
بي ترانه بي بهانه
شايدم، گم کرده خانه
عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده ..
امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ!
و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم!
و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست...
و غمــت سـهم ِ مــن!
.......................................................................
کلاغ ها فریاد می زنند
مزرعه ی زندگی من است